تخيل در نمايش‌هاى کودکان و نوجوانان

نويسنده:عبدالحميد رياحي
نمايش به صورت خلق هنرى دسته‌جمعى مى‌باشد و از آنجايى که کودکان ونوجوانان مى‌بايست به انجام کار گروهى تشويق شوند، مى‌تواند بهترين نوع هنر جهت گسترش خلاقيت آنان به شمار آيد. آموزگار براى آموزش هنر بايد درباره عمل هنر در اجتماع اطلاعات دقيقى دارا باشد و معتقد باشد که هنر فقط ثمره و يا آلت تزئين تمدن نيست بلکه معرف زندگى اجتماعى است که تمامى افراد بايد در آن سهيم باشند. او بايد با اطلاع به اينکه عمل تکوين در بسط شخصيت يک عمل اساسى است به طبيعت ادراکى حالت هنرى کاملا واقف باشد زيرا لازم است با تمام وسايل اين قوه ادراکى و مکاشفه‌اى را در نزد شاگردان حفظ کرده وتوسعه دهد. به اعتقاد صاحب‌نظران علوم تربيتى محيط مناسب رشد خلاقيت، محيطى است که بتواند از لحاظ روانى در محصل احساس ايمنى و آزادى به‌وجود آورد. بازى از طريق تاثير متقابل ارتباط و بيان خلاق، آزادى و انضباط شخصى در رشد کودک فوق‌العاده ارزشمند است و به کودک کمک مى‌کند که به فرهنگ و جامعه خودتعلق داشته باشد. نمايش نيز نوعى بازى براى کودکان و نوجوانان محسوب مى‌شود و شايد بهترين وسيله بيان تمايلات درونى‌شان.
نمايش، هنر موردتوجه کودکان و نوجوانان است زيرا با روحيه خلاق و قدرت خيال‌پرورى آنان همگام مى‌باشد. اما از آنجايى که در مورد گروه‌هاى سنى مختلف تاثيرات و بازتاب‌هاى اين هنر مشابه نيست، بهتر است جهت بررسى دقيق‌تر از يک تقسيم‌بندى سنى استفاده نماييم؛
الف- گروه پيش دبستانى (بچه‌ها) ب- گروه دبستاني(کودکان) ج- گروه مدارس راهنمايي(نوجوانان)
ژان پياژه معتقد است که طفل در سنين پايين‌تر براى رل‌هايى که در صحنه‌هاى دسته‌جمعى و يا فى‌البداهه تنظيم مى‌گردند که بازى کند، تفوق بيشترى بر يک نوجوان دارد زيرا عمل اشخاص بزرگتر و محدوديت‌هاى محيط خانوادگى و مدرسه عموما به جاى آنکه اين نوع تمايلات (بيان احساس وانديشه و تظاهرات تکوين) را تقويت کنند به عکس منجر به متوقف ساختن و يا خنثى کردن آنها مى‌شوند.
ميزان خلاقيت در گروه نخست نامحدود بوده و کافى است بزرگترى (و حتى يکى از بچه‌ها) موضوعى را مطرح کند و دسته‌جمعى گرد آن موضوع بازى يا نمايشى خيالى را به اجرا درآورند. تبديل هنر آزاد به هنر بيانگر در اين سن توسط بزرگترها اعمال مى‌شود. در نتيجه هرچه محتوا و حالت نمايش به آزادى رفتار و احساس آنان نزديک تر باشد، نمايش موفق‌تر است و بازى‌ها طبيعى‌تر و خلاقه‌تر.
ب- دو مسئله اصلى روانشناسى که به وسيله تربيت هنرى مطرح مى‌شود عبارت از اين است که در درجه اول انسان بفهمد تظاهرات اوليه حالت زيباشناسى در نزد کودک مربوط به کدام نيازمندى‌هاى اساسى است و دوم چه موانعى معمولا در جريان تحولات بعدى رخ مى‌دهد که مانع از رشد بروز خلاقيت‌ها مى‌شود. در مورد اول بررسى بازى‌هاى کودکان نشان مى‌دهد که فکر و زندگى روحى کودک متوجه دو قطب مخالف است. از يک طرف حقيقت مادى و يا اجتماعى است که طفل بايد خود را با قواعد آن تطبيق دهد و وسايل بيان مخصوص آن همان تکلم است ولى از طرف ديگر دوران زندگى فردى نمايان مى‌شود. تمايلات ارادى و غيرارادي، گرفتارى‌ها، خوشحالى‌ها و اضطراب‌ها از حقايق فردى هستند که به وسيله آلات و اسباب کار قابل توصيف و تجسم نيستند. هنر نمايش مى‌تواند پلى بين اين دو وجهه روحيه کودک دبستانى بزند يعنى وسيله‌اى در اختيارش بگذارد که اميال و افکار فردى‌اش را بدون در نظرگرفتن شرايط محيطى و زمانى مطرح کند. از لحاظ عقلانى دبستان به جاى اينکه شوق تفحص و تجسس باشد بيشتر اوقات معلومات قالب‌ريزى شده‌اى را تحميل مى‌نمايد ولى انسان کم به اين امر پى مى‌برد زيرا آنچه را که دانش‌آموز از مطالب آموخته شده تکرار مى‌نمايد به نظر نتيجه مثبتى است که از کار او حاصل شده و شخص به فعاليت‌هاى فطرى و يا کنجکاوى‌هاى پرثمرى که در کودک خاموش شده است توجه نمى‌کند.
ج- در گروه نوجوانان که سن بحرانى قبل از جوانى را مى‌گذرانند در اکثر کشورهاى جهان سوم در سه دسته مجزا قابل بررسى مى‌باشند؛
1- نوجوانانى از خانواده‌هاى مرفه و مدرسه‌رو
2- نوجوانانى با بنيه اقتصادى ضعيف خانوادگى که اکثرا درس هدف نهايى نيست بلکه به وسيله آن خود را به طبقه بالاتر اجتماعى رساندن مطرح است.
3- نوجوانانى که به دلايل بحران‌هاى سنى (مسائل اجتماعي، خانوادگي، عاطفى واقتصادي)‌تحصيل را رها کرده و آواره خيابان‌ها هستند.
نوجوانان زمانى راهنمايى مربى را پذيرفته و در بروز تخيلات خود قدم جلو مى‌گذارند که به او اعتماد پيدا کنند. نمايش در اين مرحله سنى ارزش خاصى پيدا مى‌کند زيرا به وسيله آن نوجوان مى تواندحرف‌هاى ناگفتنى دلش را بزند و با رها کردن بار فشار روحى از دنياى تخيلى بهترى که در ذهن دارد سخن به ميان آورد. در اين گروه سنى بهتر است که موضوع و محتواى نمايش به عهده خود شاگردان گذاشته شود تا هرچه بيشتر تخيلات خود را آماده عرضه به دنياى واقعى نمايند و قدرت خلاقه خود را در اين زمينه پرورش دهند. در اين سن بايستى از عرضه موضوعاتى کليشه‌اى به نوجوانان جهت بازى نمايشى خوددارى شود (کارى که مربيان امور تربيتى مايل به انجام آن هستند) زيرا آنان را از مشارکت در تدارک امرى اجتماعى باز مى‌دارد. با تقسيم‌بندى سه‌گانه فوق بايد متذکر شد که دسته اول تحت فشار محيط خانواده و به انجام تکاليف درسى مى‌پردازند و اشتياقى به انجام آن ندارند زيرا ربطى به کارهاى خلاقه مناسب سن آنها ندارد. پس نمايش مى‌تواند چون گريزى مثبت به دنياى تخيل برايشان مطرح شود. دسته دوم که اکثريت را تشکيل مى‌دهند بى‌هدف‌ترين و به اصطلاح بى‌تفاوت‌ترين نوجوانان نسبت به مسائل اطراف خود را شامل مى‌شود. نمايش و طريقه ارائه آن توسط مربى آزموده مى‌تواند چنان تاثيرى در تربيت هنرى آنان بگذارد که حتى هدفى در زندگى‌شان مطرح شود .دسته سوم که گريزندگان از مدارس مى‌باشند و بيشتر يک مددکار اجتماعى مى‌تواند کمکشان نمايد و آن نيز از طريق گردهم‌آورى آنان در گروه‌هاى محله‌‌اي، کتابخانه‌ها و مساجد و غيره است و مى‌توان از جنبه تخيلى ذهنشان براى آموزش دادن به آنان استفاده کرد. چنين تجربه‌اى به نام “لودوتکا” در کشورهاى آمريکاى جنوبى از سال 1986 به‌کار گرفته شده و نتايج مثبتى داشته است.
ايران با 63 درصد جمعيت زير 25 سال جزء جوان‌ترين کشورهاى جهان است.جامعه ايران را بزودى اين جوانان برنامه‌ريزى خواهند کرد. پس بگذاريم با تخيلات خود از طريق به نمايش گذاشتن، با آزادى خيال طرحى از آينده عرضه کنند بلکه از آن ميان گوشه‌اى از دنياى بهتر را نشانمان دهند. هنر نمايش بهترين وسيله بيانى دسته‌جمعى اين نسل مى‌تواند باشد.
آينده‌نگرى به ما مى‌گويد دنياى ما با سرعت زيادى يکپارچه مى‌گردد و افکار و تخيلات با سرعتى بسيار نشر پيدا مى‌کنند. کودک و نوجوان ايرانى نيز هر لحظه در معرض اين اطلاعات قرار مى‌گيرد و همراه با چاشنى تخيلات خودش دنياى جديدى را در ذهن پايه‌گذارى مى‌کند. چه بهتر که آگاهان امروز وسايل موردنياز و اساسى را جهت همگام شدن آنان با دنياى فردا در اختيارشان قرار دهند.